دجال در کعبه


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





دجال در کعبه
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394

دجال در کعبه

ابو الفرج مى گويد:

سالى که حضرت صادق (عليه السلام) به مکّه به قصد حجّ تشريف آورد بود، ايشان را ديدم که زير ناودان کعبه ايستاده ومشغول دُعا بود، وسه تن از فرزندان (حسن بن حسن بن على) يعنى (عبد الله بن حسن) و(حسن بن حسن) و(جعفر بن حسن) به ترتيب سمت چپ، راست وپشت سر حضرت (عليه السلام) ايستاده بودند. در اين حال عبّاد بن کثير بصرى ـ که از عُبّاد وزهّاد مشهور زمان امام جعفرصادق (عليه السلام) بود ـ آمده وگفت: يا اباعبد الله!

حضرت (عليه السلام) سکوت فرمود، تا عبّاد سه بار بدين ترتيب حضرت (عليه السلام) را فراخواند.

سپس گفت: ى جعفر!

حضرت (عليه السلام) فرمود: بگو، چه مى خواهى؟

عبّاد گفت: من کتابى دارم که در آن نوشته است که اين بنا را مردى سنگ به سنگ متلاشى خواهد کرد.

حضرت (عليه السلام) فرمود: کتابت دروغ مى گويد، به خدا قسم! من او را مى شناسم، پاهايش زرد است وساق پاهايش زخمى، شکمش بزرگ وگردنش نازک وبزرگ سر است. کنار همين رکن مى ايستد ـ حضرت با دست به رکن يمانى اشاره فرمود ـ ومردم را از طواف کعبه منع مى کند آن چنان که مردم از ديدن او وحشت مى کنند.

آنگاه امام (عليه السلام) فرمود: سپس خداوند مردى از نسل من برمى انگيزد ـ حضرت با دست به سينه خود اشاره فرمود ـ وهمچنان که قوم عاد، ثمود وفرعون، ذى الاوتاد را کشت، او را مى کشد.

در اين حال، عبد الله بن حسن عرض کرد: قسم به خدا! که امام (عليه السلام) راست مى گويد، وبدين ترتيب هر سه نفرشان امام (عليه السلام) را تصديق کردند.(10)

نطق آب ونطق خاک ونطق گل

حسين بن علوان مى گويد:

داستانى را از همام بن حارث شنيدم که مى گفت: از وهب بن مُنبّه شنيده است. آن را برى امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل کردم.

حضرت (عليه السلام) فرمود: درست است. (وداستان چنين بود:)

شبى که موسى (عليه السلام) در کوه طور مورد خطاب واقع شد، به هر درختى در کوه وهر سنگ وگياه که نگاه مى کرد، مى ديد که ناطق به نام محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) ودوازده جانشين او هستند.

موسى (عليه السلام) عرض کرد: بارالها! تمام مخلوقات ناطق به نام محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) وجانشينان دوازده گانه او هستند. منزلت آنها نزد تو چه قدر است؟

خداوند مى فرمايد: ى پسر عمران! من آنان را قبل از به وجود آوردن انوار، خلق کرده ودر خزانه قدس خود قرار دادم در حالى که در بوستان مشيّتم در نسيم روحانى جبروتم در گردش بودند، وملکوت مرا از همه سو مشاهده مى نمودند، تا اين که مشيّتم (به وجود خاکى آنه) تعلّق گيرد وقضا وقدرم جارى شود.

ى پس عمران! آنها را نخستين آفرينش خود قرار دادم حتّى بهشت خود را به واسطه وجود آنها زينت دادم.

ى پسر عمران! متمسّک به آنها باش که اينان خزانه دار علم من وجايگاه اسرار حکمت من، ومعدن نور من هستند...(11)

امام حسن عسکرى در زندان

عيسى بن صبيح مى گويد:

ما در زندان بوديم که امام حسن عسکرى (عليه السلام) را نيز به زندان آوردند. من حضرت (عليه السلام) را مى شناختم. آنگاه که ايشان مرا ديد، فرمود: تو شصتوپنج سال ويک ماه ودو روز سن دارى.

من با خود کتاب دُعايى داشتم که تاريخ ولادتم در آن نوشته شده بود، وقتى به آن نگاه کردم وحساب نمودم، ديدم همان طور است که امام (عليه السلام) مى فرمايد.

حضرت (عليه السلام) دوباره فرمود: آيا فرزندى دارى؟

عرض کردم: نه.

سپس فرمود: خداوندا! به او پسرى عطا کن که پشتيبان او باشد، همانا فرزند برى آدمى بهترين پشتيبان است.

آنگاه اين بيت را خواند:

کسى که پشتيبان دارد با دشمنانش رو به رو مى شود،

وآن که پشتيبانى ندارد خوار وذليل است

عرض کردم: آيا شما فرزندى داريد؟

فرمود: آرى! قسم به خدا! به زودى صاحب فرزندى خواهم شد که زمين را پر از عدل وداد مى کند، امّا حالا ندارم.

سپس اين ابيات را خواند:

شايد روزى مرا در حالى بينى که،

فرزندانم مانند شيرانى با يالهى انبوه گرد من باشند

چنان که تميم پيش از آن که چون ريگ بيابان زاد وولد کند،

مدّتى طولانى در ميان مردم تنها بود.(12)

خدا حافظ ى کاخ

محمّد بن سليمان ديلمى (گيلانى) مى گويد:

روزى خدمت امام جعفر صادق (عليه السلام) شرفياب شدم وعرض کردم: پدرم برى من نقل کرد: مردى به نام (نوشجان) به او گفت: وقتى اسبان عرب به قادسيه تاختند، ويزدگرد از وضع رستم فرخ زاد وتسليم شدن او آگاه شد، گمان کرد که رستم وتمام لشکر کشته شده اند. در اين حال پيکى از راه رسيد وگفت: چگونه در جنگ قادسيه پنج هزارتن کشته شده اند؟

يزدگرد در حالى که خود واهل بيتش را برى فرار آماده مى کرد در مقابل در ايوان کاخ خويش ايستاد وگفت: خداحافظ ى کاخ! من اکنون تو را ترک مى کنم امّا روزى من، يا مردى از نسل من، که زمان آن نزديک نيست، وموقع آن فرا نرسيده، به سوى تو باز خواهيم گشت.

اکنون بفرماييد: منظور يزدگرد از (مردى از نسل من) کيست؟

حضرت فرمود: او صاحب شما حضرت قائم (عليه السلام) است که به امر خداوند قيام خواهد نمود. او ششمين فرزند از نسل من است واز طرف مادر (بى بى شهربانو) فرزند يزدگرد است!(13)

گنج سليمان در اسپانيا

شعبى مى گويد:

روزى عبدالملک بن مروان مرا فراخواند وگفت: موسى بن نصر ـ فرمانده ما در افريقا وامير طارق بن زياد فاتح اسپانيا ـ نامه ى برى من فرستاده ودر آن نوشته است: به من خبرداده اند که حضرت سليمان (عليه السلام) در زمان خود، به گروه جن امر کرده است که شهرى از مس برى او بسازند، وتمام عفريت ها وجنّيان برى ساختن آن گرد آمدند وآن را از چشمه غنى مسى که خداوند برى سليمان پديد آورده بود، بنا کردند.

محل اين شهر در بيابانى در اسپانيا است، وگنجهايى که سليمان به وديعه گرفته بود، در آن است. من مى خواهم به طرف آن حرکت کنم.

يکى از کارگزاران نزديکم مرا مطّلع نموده است که مسير منتهى به آن، بسيار ناهموار ودشوار است، وبدون آمادگى وپشتيبانى لازم وآذوقه زياد نمى توان اين مسافت طولانى ودشوار را طى نمود، وهيچ کس جز (دارا بن دارا) ـ پادشاه ايران که به دست اسکندر مغلوب شد ـ نتوانسته است به بخشى از آن برسد.

هنگامى که اسکندر او را کشت، گفت: قسم به خدا! تمام سرزمينها را به تصرف خود در آوردم واهل هر سرزمين پيش من سر تسليم فرود آورده اند. هيچ زمينى نمانده که من در آن گام ننهاده باشم مگر اين سرزمين که در اسپانياست.

دارا آن را ديده است، به همين دليل قصد آنجا نموده ام تا از دست يافتن به حدّى که دارا بدان رسيده است باز نمانم.

يک سال طول کشيد تا اسکندر نيز خود را آماده ومجهّز نمود، هنگامى که فکر مى کرد آمادگى اين کار را يافته است گروهى از افرادش را برى تحقيق فرستاد. آنان پس از تحقيق به او اطلاع دادند که موانعى غير قابل عبور در مسيرِ منتهى به آنجا وجود دارد. اسکندر نيز از رفتن منصرف شد.

عبد الملک بن مروان پس از گفت وگو با من، نامه ى به موسى بن نصر نوشت وبه او دستور آمادگى وتهيّه پشتيبانى لازم برى اجرى اين کار را صادر کرد.

موسى بن نصر آماده گرديد وبه طرف آن شهر خارج شد، وآنجا را ديده وبر احوال آن آگاهى يافت وبازگشت.

او گزارشى برى عبدالملک تهيّه کرد ودر آخر گزارش چنين نوشت: بعد از گذشت روزهى زيادى وهنگامى که آذوقه ما به پايان رسيد به درياچه ى ـ که درختان زيادى در اطراف آن وجود داشت، رسيديم ودر آنجا به ديوار آن شهر برخورديم.

من به کنار ديوار شهر رفتم. بر روى آن کتيبه ى به زبان عربى نوشته شده بود. ايستادم وآن را خواندم ودستور دادم از آن نسخه بردارى نمودند. در آن کتيبه اين شعر نوشته شده بود:

آنان که صاحب عزّت ومقام هستند بدانند،

وآنان که آرزوى جاودانگى دارند: که هيچ موجود زنده ى جاوانه نيست.

اگر مخلوقى مى توانست در اين مسابقه به جاودانگى برسد،

سليمان بن داود بود که بدان مى رسيد.

آن کسى که مس چون چشمه ى جوشان برى او جارى شد،

وفوران مس برى او بخششى نامحدود بود،

پس به گروه جنّيان امر کرد با آن بنايى به يادگار بسازيد،

که تا قيامت باقى مانده وشکسته وفرسوده نشود.

آنها نيز در سطح وسيعى آغاز به کار کردند وبه شکل هول انگيزى،

بر اساس قواعد واُصول محکم، سر به آسمان کشيد.

ومس را در قالبهى مستطيل شکلى ريخته وحصار آن را ساختند،

آنچنان که از صخره هى سخت وداغ استوار شد.

وتمام گنجينه هى زمين را در آن جى داد.

ودر آينده اين گنج نامحدود آشکار خواهد شد.

آن گنجينه در اعماق زمين پنهان شد.

ودر طبقات سخت زمينى انباشته ماند.

فرمانروايى گذشته او پس از او باقى نماند،

تا اين که تبديل به گورى شد ناپايدار،

اين برى آن است که دانسته شود که حکومت پايدار نيست،

مگر حکومت پر از نعمت وبخشش خداوند،

هنگامى خواهد رسيد که از نسل عدنان آن سرور متولّد شود.

او از نسل هاشم وبهترين مولود خواهد بود.

خداوند او را با نشانه هايى که مخصوص مى گرداند، بر مى انگيزد،

تا به سوى تمامى مخلوقات سفيد وسياه خدا برود.

کليدهى تمامى گنجينه هى زمين را داراست.

وجانشينان او همه آن کليدها را خواهند داشت.

آنها خلفا وحجّت هى دوازده گانه هستند.

که پس از بعثت او، جانشينان وسروران والامقام هستند.

تا اين که قائم آنها به امر خداوند قيام مى کند.

در آن هنگام از آسمان، او را به نام صدا مى زنند.

 

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 25
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 91
:: بازدید ماه : 618
:: بازدید سال : 3876
:: بازدید کلی : 92571

RSS

Powered By
loxblog.Com